اژانـس مخـفـ✞ـی

اژانـس مخـفـ✞ـی

اژانس مخفیانه ما قراره حسابی بترکونه ! امیدوارم بهتون خوش بگزره تو اولین پست همچیو توضیح میدم درباره وبلاگ...

جنگ طایفه ها 2

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 13 آذر ·

رکسانا به گفته خدمتگذار به سمت اتاق مشاور رفت و با تقه ای به در وارد اتاق شد .

_اتفاقی افتاده جناب مشاور؟

مشاور شریع به احترام بلند شد و سرش را پایین انداخت

+جسارت بود سلطان بیگم ولی مشکلی جدی پیش اومده از سمت سرزمین های دیگه به ما هشدار داده شده ....

رکسانا دستش را بالا گرفت .

_میخوای بگی درخواست کردند از جنگ با طایفه گرگان پرهیز کنم؟

مشاور سر تکان داد

+بله سلطان بیگم ..

_من سعی کردم با آنها صلح کنم ولی آنها موافقت نمی‌کنند و من مجبور به اینکار هستم اگه  به تکلیف آنها را به خال خود رها کنیم ممکن است ضربه اول را ما از آنها بخوریم...

مشاور اخم کرد و گفت

_جسارتا باشد سلطان بیگم ولی این اشتباهی است که نمی‌شود جبرانش کرد.

جنگ طایفه ها قسمت 1

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 5 آبان ·

-ای دختر کوروش !شنیدم اینطور صدایت میکنند هع !ببینم چطور جرعت کردی در مقابل ما به ایستی 

اطرافیان قاه قاه میخندیدن و مسخره میکردن ولی 

ملکه ایرانی 

دختر کوروش (واقعا دختر کوروش نیست)

اهورایی

با اخم و تاسف به انها نگاه میکرد به سربازانش اشاره کرد فعلا کاری نکند از اسبش پیاده شد و سمت طایفه دشمن رفت 

_سپاس یزدان دختر ایرانیم .شاه ایران دختر کوروش منم!

قاه قاه اطرافیان خاموش شد سر دسته طایفه گرگان نزدیک امد و گفت:

+بگو بینم ضعیفه چطور جرات میکنی درباره هویتت با ما شوخی کنی

سر دسته امد دستش را روی شانه رکسانا (ملکه ایرانی)بگزارد که در یک حرکت ملکه جاخالی داد بدون هیچ لمسی به او زیر پایی زد و باعث 

شد سر دسته با درد بر زمین فرود اید همه جا سکوت برقرار شد تنها صدایی که سکوت را میشکست ریز ریز خندیدن رکسانا بود 

سر دسته عصبی بود بلند شد و خواست سمت ملکه هجوم بیاورد که سربازان جلویش را گرفتند رکسانا دستش را بالا اورد

_من برای صلح امده بودم ولی انگار شما ها خواهان صلح نیستید !

سر دسته چیزی نگفت و در عوض سمت طایفه خود برگشت رکسانا سوار بر اسبش شد 

_برمیگردیم به قلمرو 

***

رکسانا از پنجره اتاقش بر همه چیز نظاره گر بود رفتار خشونت امیز طایفه گرگان را درک نمیکرد ! چه معنی داشت با صلح مقاومت میکردند در حالی که به نفع همه میشد

با یاد اوری سر دسته گرگان اخم کرد ممکن بود او طایفه را گمراه کرده باشد ؟

دامنش را تمیز کرد و بلند شد و از اتاقش بیرون رفت سعی میکرد بر همه جا نظارت کند سر تکان داد و به حیاط پشتی رسید کنار ان حوض بزرگ نشست

ناگهان با خیس شدن صورتش شوکه به روبه رویش نگاه کرد با دیدن خواهرش ماندانا خندید و اب را سمتش پرتاب کرد هردو در حال شیطنت و بازی بودند

ماندانا 10 ساله بود رکسانا 21 ساله 

بعد از کمی بازی رکسانا با خواهرش زیر نور خورشید صحبت میکردند ماندانا از همبازی اش که خاتون باشد میگفت و رکسانا از تلاشش برای صلح 

یکی از خدمت گزاران قلمرو سمت رکسانا امد با ادعای احترام گفت

_ببخشید مزاحمت ایجاد میکنم سلطان بیگم ولی اگه مشکلی نداره چند لحضه برای صحبت با مشاور تشریف میارین ؟

 

 

درباره خون اشام

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 3 آبان ·

میدونم الان شماها بیشترتون سعی میکنه با عقاید من مخالفت کنه 

ولی باید بگم خون اشام ها مخالف عقیده شماها هستند 

خون اشام ها در زمان قدیم اره شاید به مردم حمله میکردن و وحشیانه  خون اون هارو میخوردن 

اما الان همه چی فرق کرده همه چی با صلح پیش میره 

خون اشام ها از کسانی که اهدای خون میکنند خون میگیرند و میخورند 

ولی میتونم بگم هنوز خون اشام هایی  هستند که مثل یک حیوان درنده به مردم حمله میکنه و خونشون رو میخورن و جسدش رو ناپدید میکنه

رمان تبهکار 1

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 28 مهر ·

لبخندی فریبنده 

ظاهری مرتب و دل برنده 

رفتار جنتلمنانه 

مهربون و معدبه

خوشتیپه 

لبخندی درخشان که هیچوقت بهش شک نمیکنی 

اون خود شیطانه 

.................

-بزارم زنده بمونی هوم؟

دختر با التماس سر تکان داد که مرد با یک شلیک به سرش کارش را یکسره کرد 

-پس نباید نزدیک من میشدی 

خیره به جسد دختر اشاره کرد جسدش را گم و گور کنند

گوشه مبل چرمی نشست و لبخندی روی لبش نشست به فرشته اش فکر میکرد ؟نه نه او حوا بود 

عشق بین شیطان و حوا

لبخندی که محکوم بر مرگ بود روی لبانش نشست او نامه ای که از عشقش دریافت کرده بود را برداشت و نامه را برای بار هزارم خواند 

((تا ابدیت پیش تو خواهم بود هزاران بار به دنیا خواهم امد تا تورا لحضه ای ببینم ))

او هنوز امیدوار بود به تناسخ حوا میدانست در همان حوالی است فقط باید صبر میکرد تا دوباره او را ببیند

در این سالها ذره ای کسی انگشتش به شیطان میخورد محکوم به مرگ بود 

چشمانش را بست برای هزارمین بار در این سالها او را تصور کرد خیلی نزدیک شده بود به او به عشقش به حوا 

تنها کسی که او را گناهکار کرده بود.!

شاید این دلیلی بود که او عاشق حوا شده بود

 

 

 

 

 

 

 شاید چیزی درباره اش ندونین یا جایی نتونین پیدا کنین ولی خب قوانین برای بررسی پرونده زیاد هست 

امروز چند تا شو میگم 

--

اولین قانون :

مجرم رو و بیگناه رو بشناس  تا بفهمی چطور و از چه کسی دفاع میکنی 

این خیلی مهمه برای کساییه که مثل من به وکالت علاقه دارن 

 

دومین قانون :

داشتن مدارک محکم و قانونی (جوری که بهانه ای نمونه)

اگه هیچ مدرکی در دسترس نبود خودت یکیشو بساز اینو دیگه خودت باید بدونی

 

سومین قانون :

اتو نده  حتی کوچکترین اتو درباره زندگی شخصی خودت یا موکلت ممکنه همه چیز رو  زیر سوال ببره 

و همیشه مراقب باش و بدون حریفت کیه تا نفهمی حریفت کیه نمیتونی بفهمی چطور باید بهش ضربه بزنی!

 

(فقط در مورد وکالت نبود ) طبق تحقیقات  روانشناسی ین سه قانون رو براتون در اورده ام !امیدوارم تا این بخش خوب بوده باشه

دردامون

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 25 مرداد ·

دردهامون یکی نیست

رویاهامون یکی نیست 

ولی 

اصالتمون یکیه

زبونمون یکیه 

پرچم کشورمون یکیه

نوعمون یکیه 

ولی من موندم چرا انقدر باهم دیگه بد رفتار میکنین

از هم دیگه متنفرین از هم وطنتون؟واقعا؟

ببخشد ولی یک ادم باید اونقدر عقده ای باشه که از هم وطنش متنفر باشه

بیاین منصفانه فکر کنیم توهین به هم وطنتون یعنی توهین به خودتون میفهمین؟

برای همین کشور های دیگه مارو ضعیف میبینن 

ما کره ای نیستیم یا امریکایی نیستیم

ما از ملت اریایی ها هستیم..!

تو شدی دلیل..

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 25 مرداد ·

تو شدی دلیل اینکه فراموش میکنم دردامو

تو شدی دلیل اینکه دل من از همه دوره 

امشبو یادم میمونه

نم نم بارون میزد قدم میزدیم تا خونه

بگو یهویی از کجا پیدات شد

تو جایی که همه چی دراماتیک باشه

فکرشم نمیکردم رابطم با تو انقدر رمانتیک باشه ..

 

بدون عنوان !

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 19 خرداد ·

به جایی میرسی که دیگه نتونی گریه کنی میدونی این اوج درد کشیدنه 

اوج درد میفهمی؟

بعضی وقتا با اهنگ گریه میکنید بعضی وقتا با فیلم و نوشته رمان و داستان ولی شده ببینی کسی با دیدن اینه گریش بگیره؟ا

دیدی یکی انقدر از خودش متنفره  که هزار تا ماسک میزنه به صورتش

ادم به یه سطحی میرسه که دیگه هیچی مهم نیست یه روز شا یه روز عصبی یه روز غمگین این روال روح و روانشو تغییر میده

ادمای دورش

توهین ها مسخره کردنا بچه ها حرفا خیلی تائثیر میزاره حتی به شوخی ادما وقتی تنها میشن به شوخی زشتتون فک میکنن باعث میشه

حس بدی نسبت به خودش بگیره توهین و مسخره کردن و فش دادن بهش و لقب دادن بهش باعث میشه فک کنه واقعا اونطوریه ولی اون خود واقعیش نیست

حس میکنی خودتو نمیتونی بشناسی 

میخوای کمکت کنم من چرا؟تنها کسی که الان میتونه به تو کمک کنه  تویی و خدات پس پاشو فکرای اضافه فکرای بیخود حرف و توهین و مسخره بقیه رو بنداز دور

و پاشو دختر هستی ؟خب که چی چه فرقی داره پسری بازم اشکال نداره همه یکسانن

کی گفته پسرا گریه نمیکنن تو به موقع مر باش به موقعش ناراحتیتو نشون بده 

کی گفته دخترا ازاد نیستن هر طور میخوای باش حتی اگه سرزنش شدی و دعوات کردن کتکت زدن تو به خواسته و ایمان و خدات ایمان داشته باش

پس هیچ محدودیتی جز فکر و ترست نیست اینا نباشن 

تو قوی ترین کسی هستی که دنیا میتونه به خودش ببینه فقط ۱ درصد از ادما میتونن حرف منو بفهمن 

نمیگم بخاطر حرفای من کتک بخوری وتوهین و مسخره بشنوی میگم پاشو قوی باش نزار کتکت بزنن چه مامان بابا چه غریبه و فامیل چه شده بچه

گریه نکن 

میتونم درکت کنم ولی گریه قراره چیکارت کنه تهش با چشای قرمز میخوابی صبح انگار نه انگار 

پس گریه نکن خواستی گریه کنی با یه دلیل محکم ولی بعدش پاشو نبینم نشستی رو زمین داری میلرزی به خودت ها 

موفق میشی من میدونم !

اگه کسی گفت نمیتونی حتی خودت بزن تو دهنش خودتم یه تنبیه در نظر میگیرم بچ 

قانون روانشناسی پارت ۳

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 3 خرداد ·

برای  دروغ گفتن باید ریشه ای از حقیقت رو هم بگین تا راحت باور کنن

وقتی کم مونده لو بری میخوان بفهمن مقصر کیه بیخیال کار خودتو بکن و سرد خودتو نشون بده نه اخم کن نه بخند خنثی

وقتی به چشمات خیره میشن تو هم به چشاش خیره شو چشم برندار وقتی چشم گرفت ازت بطور وحشتناک  در طول روز بهش  خیره شو تا بترسه کاری نداشته باشه باهات

بهت فش داد با لبخند خیره شو بهش بعد چند ثانیه یه جمله سنگینی بهش بگو یا یه فش مثل خودش بده

اگه دارن یواشکی دربارت حرف میزنن و فهمیدی بلند بخند برو سمتشون یهو میترسن کنارشون بشین و بگو روبروی خودت حرفاشونو بگن

اگه شک داری به راست و دروغش  دستتو بزار رو شونش پوزخندی بزن اگه دلیل کارتو پرسید یعنی داشت راست میگفت ولی کاری نکرد دروغ بوده

 

اگه کسی دنبالت راه افتاده و تعقیبت میکنه وایسا یه جای شلوغ وقتی از جلوت رد شد اینبار دنبالش راه بیوفت تو ولی اگه وایساد تو شلوغی برگرد سمت جهت مخالفش و پشت سرش کلا یجوری جهتو عوض کنین که انگار شما اونو دنبال میکنید

 

پرونده پارت ۲

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 3 خرداد ·

خب میخوام بهتون پرونده ای بدم و یک روز وقت حل کردنش رو دارین 

الان شما تو یه اتاقین و با جنازه یه نفر روبرو میشین همه میان داخل اتاق متعجب به جنازه خیره میشن جنازه اخرای عمرش بوده هنوز زنده بوده که به دری که پشت سر شماست اشاره میکنه و درجا فوت میکنه

همه میرن سمت در و نوشته های پوچ و بی اهمیتی میبینن 

ولی همه به فکر قاتل میوفتن  کی اونو کشته ؟

اون شب کولاک بوده قاتل نمیتونسته به بیرون فرار کنه و دری که اشاره کرده بود همون کسی که کشته شده جز دیوار چیزی پشت اون در نبوده

و در و پنجر ها قفل بوده نمیتونسته بره بیرون اگه میتونست هم بیرون کولاک بود 

مظنون رو شما که کارگاه باشید سه نفر رو مظنون میکنید  سر اشپز و پزشک و پسرش 

پسرش بخاطر اینکه بیشتر اوقات پیشش بوده

سر اشپز بخاطر اینکه میتونه با خوروندن یچیزی بکشتش

پزشگ هم همینطور میتونه با تجویز چیزی اون رو بکشه

خب بنظرتون قاتل کیه؟

بهتر بود..

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 30 اردیبهشت ·

بهتر بود دیگه دل نبندم

بهتر بود دیگه اعتماد نکنم 

بهتر بود به کسی که هزار بار زمینم زد دوباره کمکش نکنم

بهتر بود از همون اول تلاشمو میکردم

بهتر بود یه اینده بهتر میساختم

بهتر بود یه چیز دیگه بخرم

بهتر بود باهاشون دوست نشم

بهتر بود زمینشون بزنم تا کمکشون

بهتر بود یکم عاقل تر باشم

بهتر بود با ملاحضه تر رفتار میکردم

بهتر بود زندگیمو همون روز میگرفتم

بهتر بود به حرفش گوش میدادم

بهتر بود کاری رو که گفتو انجام نمیدادم

بهتر بود حرفاشو باور نمیکردم

یه بهتر بود هم شما بگید..