رویایـی مخفـ✯ی P-1

𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 𝔥𝔢𝔩𝔩𝔦𝔰𝔥 · 26 آذر 16:42 · خواندن 1 دقیقه

با خنده دور خودم چرخیدم و از اینکه تو رویاهام بیشتر این لذت رو میبردم خوشحال ترین ادم بودم

با زمزمه ترانه ای زیر لبم میون درخت ها و بوته ها که توی مه غرق شده بودند میرقصیدم

دستامو پشت کمرم گذاشتم و دور خودم چرخیدم که دوباره دیدمش لبخندی زدم و سرمو کمی به پایین خم کردم

_سلام

با لبخند شیطنت امیزی که همیشه رو لبش بود جوابمو داد 

+صبحت بخیر پرنسس

اخم مصنوعی کردم و گفتم

_توخوابم شاید صبح باشه ولی تو واقعیت شبه 

نزدیکم شد و دستشو رو کمرم  گذاشت 

+کی به واقعیت اهمیت میده خوشگلم 

لبخندی زدم و سرمو تکون دادم  که نگاهش به موهای مشکی ام که تو باد میرقصیدن افتاد 

+هی چند دیقه پیش داشتی میرقصیدی مایلی دوباره برقصی؟با هم؟

خندیدم و دستم رو روی دستش که سمت من دراز شده بود گذاشتم

_البته 

لبخند دلگرمی زدم دستم رو محکم گرفت و دوباره از اول شروع کردیم....

*******

با صدای پرنده ها از خواب پریدم ضربه ای به پیشونیم زدم

_اخه الان وقت بیدار شدن بود؟تازه دیده بودمش

اهی کشیدم و به دور برم نگاه کردم وسایلم هنوز روی میز بود از رو تخت بلند شدم و کش و قوسی به خودم دادم

بی توجه به وسایلم رفتم پذیرایی هنوز نیومده بودن انگار خرید ابجیم و مامان خیلی طول کشیده بود