غم اشکار پارت ۲

-مهرداد
-جانم ابجی
-میشه امروز یکم تنها باشم
یکم ازم جدا شد و نگاهی یه صورت بی روحم کرد چشام پر شد زود پاشد و پشت بهم گفت
-من میرم بیرون با این حالت بهتره بیرون نری
صداش بغض داشت همینکه از عمارت رفت بیرون دوباره زدم زیرگریه تا کی باید تحمل میکردم
پاشدم ایندفعه نباید ببازم شاید مثل قبل نتونم بشم ولی سعی میکنم یکی دیگه باشم نمیخوام مهرداد رو اذیت کنم
با خوردن جسم ریزی به پام سرمو انداختم پایین تا ببینمش با دیدن تام یعنی گربه ام لبخند ریزی زدم و نشستم زمین و بغلش کردم دو روز پیشش نبودم
اونم فقط باهام بازی میکرد ولی من خیلی بی حال بودم انگار فهمیده بود که کنارم دراز کشید مشغول نوازشش شدم
صدای زنگ که اومد تام از جاش پرید دمش سیخ شد اروم نوازشش کردم
-چیزی نیست
دوباره دراز کشید رفتم سمت در و به این خیال که داداشه بدون جواب دادن درو باز کردم
نشستم بدن تام رو نوازش کردم
صدای پاش رو شنیدم هوفی کشیدم همونطوری به نوازش تام ادامه دادم با زمزمه ای کنار گوشم....